دم بودمو هیچ فکرشم نمی کردم یکی اونجا منتظرم باشه که نگاهش همچین بچرخه رو کمرم و دستام که آتیش بگیرم و کتاب از دستم بیفته... یه مرد میان سال بود ...می دیدیش فک م
دنیا با همهی دهانهایش اسم اون رو تکرار کنند خیلی با شکوه بود ملکه،ملکه ثریا! از مامانم می پرسیدم این عکس کیه؟ و اون می گفت : ملکه ثریا...بعد عکس رو نشون