دست از شکنجه کردن بردارند؟؟؟....دست خودم نیست ولی وقتی دارم غذا درست می کنم متنفرم که کسی بیاید و ناخنک بزند ولو اینکه دستش را برق انداخته باشد ...و یا اینکه مدام راجع به ویژگی های غذایی خودش و قومش با من حرف بزند...دست خودم نیست نمی توانم سکوت کنم ....و اگر خفه خون گرفتم حداقل نمی توانم یک "اخم" نکنم....اینکه وقتی د
ی بینم مردها حرف زنها را قطع می کنند تا به جای آنها خودشان راجع به هر موضوعی، مثلا باغبانی نظر بدهند یک جور بدی به هم می ریزم....وقتی دارم کاری می کنم شده دوختن درز پاره شده ی یک لباس زیر ...اینکه می بینم آدمها دور و برم می پلکند با من حرف می زنند ...و سر به سرم می گذارند اذیتم می کند....اینکه بعضی وقتها خودم را مجبور می کنم تا به قوانین دیگران اهمیت
جع به هر موضوعی، مثلا باغبانی نظر بدهند یک جور بدی به هم می ریزم....وقتی دارم کاری می کنم شده دوختن درز پاره شده ی یک لباس زیر ...اینکه می بینم آدمها دور و برم می پلکند با من حرف می زنند ...و سر به سرم می گذارند اذیتم می کند....اینکه بعضی وقتها خودم را مجبور می کنم تا به قوانین دیگران اهمیت بدهم و بعد می بینم دیگر و بعد می بینم دیگر